سفارش تبلیغ
صبا ویژن

► o▌ استان قدس ▌ o ◄

 

 

حبیب کولو توره متولد 19 مارس 1981 در ساحل عاج است. این فوتبالیست مسلمان تاکنون در تیم های میموساس، آرسنال، منچسترسیتی بازی کرده است. او در مصاحبه‌ای اسلام را از بزرگترین عوامل موفقیت ورزشی خود توصیف کرد.

 

اندکی در مورد مسلمانی او: 

 

 توره در گفت و گو با شماره اخیر نشریه مسلم نیوز چاپ لندن با تاکید بر پایبندی عمیق خود به واجبات دینی گفت: اسلام عامل تمامی موفقیت‌های من و موقعیت کنونی ام است زیرا اسلام زندگی مرا تغییر داد و من از مسلمان بودن خود بسیار خوشحالم. 

 

این فوتبالیست ملی پوش ساحل عاجی افزود: من و دیگر اعضای مسلمان تیم آرسنال از جمله ابودیابی و باکاری سانا هر روز پس از پایان تمرینات برای نماز خواندن به مسجد می‌رویم و من همچنین تلاش می‌کنم دیگر بازیکنان تیم را هرچه بیشتر با اسلام آشنا کنم. 

 

توره با اشاره به اینکه نماز خود را با افتخار و در صورت ضرورت در جلوی دیگر بازیکنان تیم اقامه می‌کند، ادامه داد:من وظیفه دارم درباره اصول اسلام به هم تیمی‌های خود اطلاعات بدهم و همیشه به فرایض دینی متعهد باشم زیرا از این طریق می‌توانم دین خود را به اسلام ادا کنم.

وی در ادامه گفت: در ماه مبارک رمضان نیز تلاش می‌کنم روزه‌های خود را بگیرم. هر چند معمولا ? 10?روز اول ماه رمضان برای من اندکی دشوار است اما پس از آن شرایط جسمانی خود را با شرایط ماه رمضان تطبیق می‌دهم.

این بازیکن مسلمان در ادامه با ابراز خشنودی از افزایش محبوبیت تیم فوتبال آرسنال در میان مسلمانان گفت: ما طرفداران مسلمان زیادی داریم و این مساله خصوصا زمانی که ما برای برگزاری مسابقات دوستانه به کشورهای اسلامی می‌رویم بسیار آشکار است.  

 


نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 10:5 صبح توسط علی رضا رسولی نظرات ( ) |

 

سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی است. 

 

او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند: 

 

من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در "گران شهرها". در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.   

 

براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.   

 

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی ام" پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.

به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی انها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.   

 

یازده سپتامبر 2001، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت. 

 

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ئی معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.   

 

سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان "فعال" باشد، نبود.   

 

من یک ردای زیبای بلند ویک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم ودر خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم، و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.   

 

من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.    

 

من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن روبه افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا در باره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام "عبا" که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.   

 

هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعآنم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.  

 

به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنآنه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.  

 


نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 10:3 صبح توسط علی رضا رسولی نظرات ( ) |

   

 

مارگارت مارکوس، محقق آمریکایی، در 23 می 1934 در نیویورک به دنیا آمد، او تاکنون بالغ بر 30 جلد کتاب در مورد تاریخ و فرهنگ اسلامی به رشته تحریر در آورده است. وی تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه نیویورک ادامه داد و پس از بررسى درباره ى آیین مترقى اسلام و قرآن در 24 می1961 به وسیله انجمن تبلیغات اسلامى مقیم آمریکا رسماً به دین اسلام مشرف شد، و پس آن نام خود را به مریم جمیله تغییر داد.  

 

او در مورد علت مسلمان شدنش اینطور می گوید:  

 

در حین تحصیل مریض شدم و مدت دو سال در بیمارستان بسترى شدم، در آنجا بود که نذر کردم خوب شوم تا زودتر به اسلام و مسلمانان ملحق شوم. بیمارى من به طور غیر منتظره بهبودى یافت و پس از مرخصى از بیمارستان در شهر نیویورک در به در به دنبال جستجوی فرد مسلمانى  پرداختم و با شریف ترین افراد مسلمان بر خوردکردم و با کمال افتخار اسلام آوردم.  

 

 او همچنین اظهار دارد که:  

 

من به اسلام بسیار علاقه مندم و همچنین به تاریخ تمدّنى و سیاسى آن از آغاز تا عصر حاضر، و تمام معلومات و اطلاعاتى را که درباره ى ایمان و عقیده در مذهب مقدّس اسلام به دست آورده ام شخصاً تتبع کردم. وقتى در پاکستان اقامت گزیدم مقالاتم در نشریه هاى محلى به زبان انگلیسى و اردو انتشار یافت. و همچنین در فواصل معیّنى در مجله هاى هندوستانى منتشر شد.و شوهر من محمد یوسف خان از فوریه 1966 مقالات مرا به صورت کتاب در آورد


نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 10:2 صبح توسط علی رضا رسولی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak