► o▌ استان قدس ▌ o ◄
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
السلام علی المهدی الذی وعد الله عز و جل به الامم
عکس شوهرش همیشه کنارش است.روزی چندبار با این عکس صحبت میکند. او را «بابا فری» صدا میکند. فری مخفف فرامرز، اسم هنری مرحوم ریاحی است. اسم ریاحی که میآید، اشکهایش جاری میشود و باز به تصویرش در قابعکس چشم میدوزد. به محض اینکه میفهمد خبرنگاریم با هیجان میپرسد: «سوژه چیه؟» وقتی می گوییم میخواهیم درباره همسرتان با شما صحبت کنیم، پسرش تاکید میکند این تنها چیزی است که به خوبی به یاد میآورد و شهلا که انگار ذهنش به سالهای دور پرواز کرده، میگوید: «ریاحی تنها کسی بود که همیشه در کنارم بود و حتی یک لحظه تنهایم نگذاشت. »
مشکلات مادر در 90سالگی
شهلا ریاحی این روزها حال خوبی ندارد؛ حافظهاش بهشدت ضعیف شده. تنها کسی را که به خوبی به یاد میآورد و روزها با عکسش صحبت میکند و شبها بیدار میشود و در خانه تاریک دنبالش میگردد، همسرش است؛ اسماعیل ریاحی. مردی که زندگی «قدرت زمان وفادوست» را عوض کرد و از او شهلا ریاحی ساخت. همه منتظر جشن هفتادمین سالگرد ازدواج آنها بودند که اسماعیل ریاحی، کارگردان تئاتر و سینما درگذشت. کار شهلا بعد از مرگ شوهر شد در انتظار نشستن، در انتظار پیوستن به او. این ستاره سالهای دور تئاتر و سینما، اولین کارگردان زن سینمای ایران است. جوان?ترها او را با نقش عزیز خانم در سریال «در خانه» میشناسند اما عزیز خانم نسل سومیها این روزها در نبود همسرش حال خوبی ندارد. بیماری و کهولت سن در آستانه 90 سالگی، به او اجازه صحبت کردن نمیدهد و تقریبا هیچ مهمانی را نمیپذیرد، بنابراین تنها توانستیم دقایقی در کنار او باشیم. (از دوست و همکار عزیزمان، خانم محیا رضایی که بانی این ملاقات شدند تشکر میکنیم.)
به مشکلات غلبه کردیم
چند سالتان بود با مرحوم ریاحی ازدواج کردید؟
14 سال و او هم 20 سالش بود. بچه بودیم اما در کنار هم بزرگ شدیم.
از چه سنی بازیگری را شروع کردید؟
17 ساله بودم که ریاحی دست من را گرفت و به تئاتر برد. فقط خدا میداند خانوادههایمان و اطرافیان چه قیامتی کردند. همه میگفتند آخر مگر آدم زن جوانش را روی صحنه میبرد اما ریاحی فراتر از این حرفها بود. او خوب میدانست وقتی بازیگر شوم خیلی زود معروف خواهم شد و طبیعتا طرفدارهایی هم پیدا میکنم اما به اندازه چشمهایش به من و عشقمان اعتماد و اعتقاد داشت. او من را باور داشت. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون و تمام کارهایی که من کردم را از ریاحی دارم. خانوادهام خیلی حرفها زدند و سعی کردند جلوی ما را بگیرند اما وقتی دیدند من هم کارم را دارم و هم زندگی زناشویی موفق و عاشقانهام را و هم بچههایم را، دیگر پذیرفتند. هیچ وقت کار باعث نشد در زندگیام خطایی کنم.
مادر اسماعیل؛ فرشته محافظ زندگی ما
همسرتان از ابتدا و آن موقع که ازدواج کردید، در تئاتر کار میکردند؟
ریاحی؟! نه، دبیر دبیرستان بود. بعد جذب تئاتر و سینما شد. سناریو مینوشت و کارگردانی میکرد. خیلی این کار را دوست داشت.
برای شما سخت نبود که هم کار کنید و هم زندگی خانوادگیتان را اداره کنید؟
اول وارد نبودم و نمیدانستم چهطوری باید از پس همه اینها بربیایم اما خیلی زود فهمیدم چه باید بکنم. اگر حمایت و همراهی ریاحی نبود محال بود که به مشکل نخورم. روحش شاد، مادرشوهرم محافظ زندگی من و مراقب بچهها بود. من یک دختر و یک پسر داشتم. خدا را شکر هر دو آنها هم درجات تحصیلی عالی دارند و هم زندگیشان آرام، راحت و باحیثیت است.
به من میگفت همیشه نقش مثبت بازی کن
وقتی به شهرت رسیدید باز هم از ایشان در کارتان مشورت میگرفتید؟
بله، محال بود کاری را بدون مشورت و نظر ایشان قبول کنم. خیلی من را راهنمایی میکرد. مثلا میگفت فلان نقش را قبول نکن چون منفی است و نقش منفی بهصورت تو نمیآید. میگفت مردم تو را با نقشهای مثبت میشناسند. چون خودش سناریست و کارگردان بود این چیزها را خوب میدانست. به من میگفت همیشه نقش یک مادر مهربان را بازی کن. مردم تو را مثل مادرشان میدانند.
بهترین خاطرهای که از ایشان دارید، چیست؟
تمام روز و شبهایی که در زندگی با ریاحی داشتم برایم خوب، شیرین و دلچسب بوده و هیچ نگرانیای نداشتم. امیدوارم همه جوانها هم ازدواج کنند و تا آخر عمر در زندگی با همسرشان یکرنگ و یکدل باشند.
یادداشت پریچهر ریاحی برای پدر و مادرش
در سال 1348، کتابی در زمینه تئاتر ترجمه کردم، فقط به عشق اینکه مقدمهای کوتاه بر آن بنویسم و تشکر خود را به پاس خدمات ارزنده پدر در زمینه هنر و توجهش به خانواده را به ثبت برسانم. سخن کوتاه میکنم و باز هم خود آن مقدمه را در اینجا میآورم؛ هر چند که پدر عزیزم دیگر نیست...
«اگر یک بازیگر، به مفهوم واقعی کلمه، خود آموخته باشد، استثناست.»
برای مادرم، شهلا ریاحی
به پاس بیش از 50 سال فعالیت هنرمندانهاش در عرصه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون (از سال 1323 تاکنون). با تشکر از پدرم اسماعیل ریاحی بهدلیل شهامتی که داشت و همسر جوانش را به جمعی برد که مردود جهل زمان بود و با درود به این دو هنرمند که در کمال شرافت و انسانیت، از سال 1320 تا سال 1389 در کنار هم زندگی کردند و سرمشقی هستند برای فرزندانشان و تمام فرزندان سرزمین ما ایران.
عمر مادرم طولانی باد پریچهر ریاحی/
امیدوارم خیلی زود پیش او بروم
شیرینترین چیزی که شما در زندگی زناشوییتان داشتید و بهترین تعریفی که بخواهید از همسر مرحومتان داشته باشید، چیست؟ همان احساسی که به یکدیگر داشتیم. خب من دختر 14 سالهای بودم که با ایشان ازدواج کردم و وارد به زندگی نبودم. ریاحی من را راهنمایی کرد و دستم را گرفت. او هم همسر مهربانم بود و هم دوست وفادار و راهنمایم. من هم همیشه به احساس او احترام گذاشتم و دوستش داشتم. و در اینجا اشکها بیاختیار از چشمانش جاری میشوند، دیگر امانش نمیدهند و میگوید: «محال است یک لحظه فراموشش کنم. تمام روز با عکسش صحبت میکنم.» پسرش میگوید مادر نیمهشب بیدار میشود و دنبال پدر میگردد. شهلا اشکهایش را پاک میکند و میگوید: «به هر حال زندگیمان را با وفا، صمیمیت و یکرنگی ادامه دادیم تا اینکه من را گذاشت و رفت؛ حالا من کی انشاءالله پیش او بروم، نمیدانم. امیدوارم خیلی طول نکشد.»
Design By : Pichak |