سفارش تبلیغ
صبا ویژن

► o▌ استان قدس ▌ o ◄

سلام السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی

السلام علی المهدی الذی وعد الله عز و جل به الامم


خاطره‌ای از شیوه‌ای نیکو 

راه دراز و سفر سختی بود. بدون دیناری در این شهر غیب مانده‌ام. به چه کسی می‌توانم مراجعه کنم؟

به خانه علی بن موسی الرضا می رویم

از او قرض خواهم خواست. اگر بپرسد چه گونه قرض را به او پس خواهم داد؟! باید به او بگویم که من صدقه نمی‌خواهم

و مرد ثروتمندی هستم

به شهرم که رسیدم به اندازه قرض، صدقه خواهم داد.


مدتی است در مقابل امام نشسته‌ام، از خجالت سرم را نمی‌توانم بالا بگیرم. امام درخواستم را شنیده‌اند، اما بدون

گفتن سخنی یرخاسته و به

داخل حجره رفته‌اند. آقا دستشان را از حجره بیرون آوردند و فرمودند: «این دویست دینار را بگیر و خرج سفرت کن، از طرف من هم صدقه‌ای نده.

خارج شو تا تو را نبینم و تو هم مرا نبینی». تمام مدت می‌خواستم طوری درخواست کنم که حرمتم حفظ شود، اما او با

اینگونه اعطا کردن بهتر از

من حرمتم را پاس داشت. دلم می‌سوزد که نتوانستم خوب چهره‌شان را تماشا کنم. آهسته باز می‌گردم

تا از گوشه مجلس زیارتشان کنم

می‌شنوم که شخصی علت برخورد امام را با من می‌پرسد. ایشان می‌گوید: می‌خواستم ذلت درخواست

را در چهره اش نبینم نشنیده ای که

رسول خدا فرمود: «کار نیک پنهانی برابری با هفتاد حسنه دارد». اشکم سرازیر می‌شود، نور سیمایش

و خاطره ای از شیوه نیکویش ر ا به دیار خود می برم



نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 10:7 صبح توسط علی رضا رسولی نظرات ( ) |


Design By : Pichak